غزل شمارۀ 766
1. ز خون دیده باشد مایه دار، اشک غم آشامان
2. به آب خویش گردد آسیای گوهر غلتان
3. به حال زار بیمار غم، ای تیغ ستم رحمی
4. سرم را بیش ازین مپسند بر زانوی غمخواران
5. بهار حسن را شرط است ابر دیدۀ عاشق
6. مخند ای شاخ گل بر چشم گریان هواداران
7. اگر نبود تو را پروای مهجوران عجب نبود
8. نمی دانی دل رسوا، نمی فهمی غم پنهان
9. حزین دور از وطن زین صعب تر دردی نمی باشد
10. بلای الفت دونان، غم مهجوری یاران
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده