غزل شمارۀ 776
1. با این تنک سرمایگی، زحمت مکش زاری مکن
2. همچشمی مژگان من، ای ابر آذاری مکن
3. شاید کزین خون بحل یاد آرد آن بی رحم دل
4. ای تیغ هجر جان گسل زخم مرا کاری مکن
5. در عشق خونها خورده ام، رنگی به رخ آورده ام
6. رخسار زرّین مرا ای گریه گلناری مکن
7. شاید به سر وقتت رسد لغزیدن مستانه ای
8. ای عقل عالی منزلت بی صرفه خودداری مکن
9. فرداست کافتد بخیه ات بر روی کار ای حق پرست
10. امروز شرک خویش را در خرقه ستّاری مکن
11. یک بار در جولان ببين آن قامت ناز آفرین
12. ناز خرامش بر زمین ای کبک کُھساری مکن
13. بگذار با روشندلان آن صفحۀ رخساره را
14. ای سبزۂ خط بیش ازین آیینه زنگاری مکن
15. از اول این جور و جفا خود بر سر آوردی مرا
16. ای چشم کافر ماجرا، بیهوده خونباری مکن
17. شد در کمینگاهت فدا سامان رند و پارسا
18. از دل تهی شد شیشه ها ای طرّه طرّاری مکن
19. نتوان به گیتی متّصل بر کین عالم بست دل
20. ای غمزه خونریزی بهل، ای عشوه خونخواری مکن
21. گر تر نکردی خنجری، سعیی که تا مژگان رسی
22. ای قطرۀ خون بیش از این بر دل گرانباری مکن
23. جایی که گردد در جهان کلک حزین عنبر فشان
24. ای نافۀ مشکین نفس، شوریده گفتاری مکن
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده