غزل شمارۀ 82
1. نوشیده چمن دردی جام طربش را
2. با دامن گل پاک نموده ست، لبش را
3. خوش کرده ام ای دیده به پیوند دل خویش
4. از سلسله ها، طرّۀ عالی نسبش را
5. در رهگذر پیرهن ار دیده سفید است
6. نگذاشته ام دست ز دامان، طلبش را
7. غمگین نیم احوالم اگر یار نپرسد
8. از شمع نپرسیده کسی، تاب و تبش را
9. بیرون ز سویدای دل مانتوان کرد
10. سودای سیه خانۀ خال عربش را
11. فریاد، که کردند جدا، تلخ دهانم
12. از سایۀ نخلی که نچیدم رطبش را
13. بگرفت کنار از برم آن ماه سمن بر
14. کز پردۀ دل بافته بودم قصبش را
15. از کوتهی بخت نباشد ز چه باشد؟
16. رنجیده ز ما یار و ندانم سببش را
17. در دوزخ عشقیم، اگر عشق گناه است
18. انصاف چه شد شعله فروز غضبش را؟
19. کاری به تماشای گل و لاله نداریم
20. خوش کرده ام از باغ، شراب عنبش را
21. شد تیره دل، از تیرگی روز فراقت
22. بی رحم بگو چون به سر آریم شبش را؟
23. شوریده سر انداخت به صحرای قیامت
24. دیوانۀ صحرای تو، شور و شغبش را
25. بی اصل و نسب، بوالبشر ایجاد از آن شد
26. تا از گهر خویش طرازد حسبش را
27. شوق تو حزین، از کشش کعبۀ گل نیست
28. دل کعبۀ عشق است، نگهدار ادبش را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده