غزل شمارۀ 840
1. ای سوختۀ عشق چرا کم ز سپندی؟
2. از خویش برون آی به یاهوی بلندی
3. بر خویش نباليم به درویشی و شاهی
4. بر دوش نداریم پلاسیّ و پرندی
5. با سوخته جانان چه کند آتش دوزخ
6. من ساخته ام با تب هجران تو چندی
7. مردی بود از نفس خطرناک گذشتن
8. زین خندق آتش، بجهانیم سمندی
9. گفتی که حزین در غم ما، حال دلت چیست؟
10. آتش به دل سوخته ام باز فکندی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده