غزل شمارۀ 855
1. تاشکن از دور روزگار نیابی
2. بار، در آن زلف تابدار نیابی
3. تا نظر از کاینات، بازنگیری
4. نشئۀ آن چشم پرخمار نیابی
5. نا ندهی سینه را به داغ محبّت
6. روی دلی زان سمن عذار نیابی
7. گلبن عيشت، شکفتگی نپذیرد
8. تا به دل از عشق، خارخار نیابی
9. تا دلت از تیغ غمزه، چاک نگردد
10. بویی از آن زلف تابدار نیابی
11. تا نبرد شور عشق، تاب و شکيبت
12. راحت دلهای بی قرار نیابی
13. گر نکنی صرف می پرستی و شادی
14. نشئۀ این عمر مستعار نیابی
15. صرصر غم گر به هم زند دو جهان را
16. در دل آزادگان، غبار نیابی
17. تا نفشانی به خاک، جام هوس را
18. ساغر عشق از کف نگار نیابی
19. تا قدم از سر چو آفتاب نسازی
20. سایۀ آن سرو پایدار، نیابی
21. تا نکشی صد هزار ساغر خون را
22. چاشنی لعل میگسار نیابی
23. تا نکنی خویش، از میانه به یک سو
24. شاهد مقصود، در کنار نیابی
25. تا نخوری زخم تیغ ناز نکویان
26. لذّت جان و دل فگار نیابی
27. گر کند آن شوخ، یک کرشمه به کارت
28. دست و دل خویش را به کار نیابی
29. گر نکشی خویش را به عالم مستی
30. مهلتی از دهر بی مدار نیابی
31. در خم چوگان فکنده، شحنۀ عشقش
32. گر سر منصور را به دار نیابی
33. ای که طلبکار کعبه ای، به حقیقت
34. جز دل درویش حق شعار نیابی
35. ای که زدی راه خستگان محبّت
36. دارم امیدی، که وصل یار نیابی
37. رفته حزین و ازو به صفحۀ دوران
38. جز سخن عشق، یادگار نیابی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده