غزل شمارۀ 863
1. برده ست غمت، دست و دل از کار، کجایی؟
2. ای مونس دلهای گرفتار کجایی؟
3. هر غنچه ز بویت به شکر خند بهار است
4. ای چشم و چراغ دل بیدار کجایی؟
5. تا چند سرآریم به تاریکی هجران
6. ای شمع فروزان شب تار، کجایی؟
7. نی بی من ونه با منی از ناز، چه حال است
8. ای عهدشکن یار وفادار کجایی؟
9. گلهای گلستان، همه پروردۀ خارند
10. عارض بنما، ای گل بی خار کجایی؟
11. از قدّ و رخت، بلبل و قمری به سرودند
12. ای جلوه طراز گل و گلزار کجایی؟
13. با آنکه بود جلوه گهت، کوچه و بازار
14. ای یار نه در کوچه و بازار، کجایی؟
15. بر هم زده ام خانۀ دل را به سراغت
16. چون نیست کسی غیر تو در دار، کجایی؟
17. بگشاگره از کار فروبستۀ دلها
18. ای عقده گشایندۀ هر کار کجایی؟
19. ای نور یقین، چشم جهان بین دو عالم
20. ای جان حزین، ای دل و دلدار کجایی؟
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده