غزل های ناتمام شمارۀ 295
1. سیاهی را، به اشک از دیدۀ خود کام می شویم
2. رخش را کعبه دانم، جامۀ احرام می شویم
3. به خون توبه، زهد خشک، آلوده ست دامان را
4. ردای خانقاهی در می گلفام می شویم
5. نیاز دل، غرور ناز او را سرگران دارد
6. نگاه از چشم می دزدم، ز لب پیغام می شویم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده