غزل های ناتمام شمارۀ 321
1. تا شانه خشک دستم، بی زلف یار مانده
2. کارم ز دست رفته، دستم ز کار مانده
3. صبح جوانی ما، بگذشت و شام پیری ست
4. از کف شراب رفته، در سر خمار مانده
5. چون شمع آتشین دل، خود را چرا نسوزم؟
6. ایّام عیش رفته، شبهای تار مانده
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده