مثنوی شمارۀ 18 : اندرز به شاه صفوی
1. ای وارث کشور سليمان
2. خورشید چو خاتمت به فرمان
3. ای روشنی چهار اقليم
4. از توست فروغ تخت و دیهیم
5. اقبال ز توست، عرش معراج
6. شاهی ز تو یافت، دُرّة التّاج
7. دارم دو سه حرف بخردانه
8. گر تو نشماریش فسانه
9. هرچند مجال حرف تنگ است
10. معنی دریا و ظرف تنگ است
11. سرمایۀ دل زیان ندارد
12. لیک ار شنوی زبان ندارد
13. تلخ است حدیث راستگویان
14. این زهر به کام، شهد گردان
15. اول سخنی که دارم این است
16. هش دار که مهر دهر، کین است
17. غرّه مشو از فراخ دستی
18. رنج است گران خمار مستی
19. غافل منشین درین گذرگاه
20. غفلت چاه است و آگهی راه
21. زلف املت که پیچ پیچ است
22. مفتون نشوی به او که هیچ است
23. از دفتر دهر سست پیمان
24. افسانۀ باستان فروخوان
25. عبرتکدۀ جهان نظر کن
26. سودای هوا ز سر بدر کن
27. خاکی که قدم زنی بر آن چُست
28. فرق پدران رفتۀ توست
29. پیش تو برین سریر و خرگاه
30. بنگر به نشست و خاست ناگاه
31. بر تخت شهی فراغتت چیست؟
32. دانی که مکان هشتۀ کیست
33. پیش از تو، گروه سرفرازان
34. بودند به تاج و تخت نازان
35. پیش از تو، درین بساط نیرنگ
36. بستند کمر به خسروی، تنگ
37. بستند و گشاد، آسمان چست
38. دربست و گشاد، نوبت توست
39. ای خفته بمال چشم و برخیز
40. کایّام زند به باره، مهمیز
41. آسایش عمر، بی درنگ است
42. بشتاب که وقت کار تنگ است
43. امروز وسیلۀ امانی
44. مردم رمه اند و تو شبانی
45. نیک و بد کار خویش دریاب
46. عیب است به چشم پاسبان خواب
47. آگاه نشین و باخدا باش
48. آمادۀ پرسش جزا باش
49. عمری که دو اسبه ره سپار است
50. خودگو، که به وی چه اعتبار است؟
51. از عدل اگر توانی امروز
52. زاد سفر از جهان بیندوز
53. نیک و بد اگر کنون گذاراست
54. پاداش عمل ولی خدا راست
55. گر کرده ثواب و گر گناه است
56. اندوختۀ تو، زاد راه است
57. نیکیّ تو است نوش، یا نیش
58. هان تا نکنی زیان، بیندیش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده