حزین لاهیجی_دیوانمثنوی ها (فهرست)

مثنوی شمارۀ 35 : خطاب به پادشاه در قبول صلح و ترک ستیز و اندرزی چند از حكم

1. جو دشمن در صلح زد، در پذیر

2. مبادا به خصمی شود ناگزیر

3. ز خصم ار بسی دیده باشی گزند

4. به رویش در آشتی را مبند

5. به نیروی خود، سخت گیری مکن

6. رسا شد چو دستت، دلیری مکن

7. بسا دیده باشی که مور حقیر

8. زند پنجه با مغز شیر دلیر

9. بسی صعوه، در چشم شاهین و خاد

10. زند چنگ، چون کار با جان فتاد

11. اگر صلح خصم، از زبونی بود

12. به افتاده، پیکار دونی بود

13. وگر دوست گشته ست خودیار توست

14. سزاوار یاری، ز پیکار توست

15. نظام جهان گر نسازد ضرور

16. بود جنگ، جهل و فساد و غرور

17. جهاد از پی راحت عالم است

18. وگر نه، چه کین با بنی آدم است؟

19. به جنگ ار نبندد کمر، عقل و رای

20. چه خصمی کند کس به خلق خدای؟

21. چو عضوی شود گنده، باید برید

22. وگرنه، کند عضو دیگر پلید

23. چنین است حدّ سیاست بدان

24. به کف تیغ داری، به حکمت بران

25. هوا و هوس را مکن پیروی

26. که بختت جوان باد و دولت قوی

27. در آسایش خلق يزدان بكوش

28. مشو نیش، تا می توان گشت نوش

29. رسوم خدایی چو ندھی رواج

30. کلاه گدایی ست بهتر ز تاج

31. نباشد گرت پند ما، دلپذیر

32. حصیر فقیری، به است از سریر

33. تو دانی که در سروری رنجهاست

34. چنین رنجها، نز پی گنجهاست

35. کشد رنج، بخرد به امّید خير

36. وگرنه چه حاصل ازین کهنه دیر؟

37. نماند کسی در جهان دژم

38. ولی نام نیکش بماند علم

39. که دارد همان کهنه پیر جهان

40. به نیکی جوان، نام نوشیروان


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سخن گوی دهقان چو بنهاد خوان
* یکی داستان راند از هفتخوان
شعر کامل
فردوسی
* در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
* سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
شعر کامل
حافظ
* وصال او ز عمر جاودان به
* خداوندا مرا آن ده که آن به
شعر کامل
حافظ