مثنوی شمارۀ 76 : ذكر تلقين ارشاد مآب استادی نوّر الله مضجعه
1. مرا داد روشن روانی سبق
2. که بادا به روحش تحيّات حق
3. که ای کودک، اخلاص را پیشه کن
4. معرّا، دل از نقش اندیشه کن
5. بدان رسم اخلاص آن حال را
6. که از خود نپنداری افعال را
7. توکّل بود ترک آز و طلب
8. فروبستن چشم جان از سبب
9. نه تجرید، تجرید تن از قباست
10. که تجرید، تجرید نفس از هواست
11. بود صوفی آن یار صافی ز عيب
12. که در دیده اش نیست جز نور عیب
13. فقیر آن بود در طریق فنا
14. که جز حق نیابد به چیزی غنا
15. محبّت، فنا در بقای حق است
16. که بی چند و چون،هستی مطلق است
17. شراب محبّت کسی نوش کرد
18. که خود را به کلّی فراموش کرد
19. بود سفله آن مست وعده و وعید
20. که حق را پرستد به بیم و امید
21. بدان تقوی، آن را که اقران تو
22. نگیرند در حشر، دامان تو
23. جوانمردی آن باشد ای نکته رس
24. که فردا نگیری تو دامان کس
25. بود عفو، اغماض جرم عباد
26. کرم آنکه، آن را نیاری به یاد
27. نشان حسب، ترک ما و منی ست
28. ز خود گر نیارد گذشتن، دنی ست
29. ز آبا نگردد نسب مکتسب
30. کند رفعت نفس، عالی نسب
31. نگیری زره باف جولاه را
32. نشانها بود مرد این راه را
33. به گفتن نمی گردد آزاد، رق
34. ز دعوی شود مدّعی کی محق؟
35. اساس سلوک سبيل وصال
36. بود صدق اقوال و حُسن فعال
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده