مثنوی شمارۀ 88 : در نوائب زمان و معاتبۀ سفلگان گوید
1. به عهدی که طبعم نوا ساز بود
2. سرير نيم نغمه پرداز بود
3. حماری به دعوی دهن باز کرد
4. ز خر خانه ای عرعر آغاز کرد
5. چو سنبل برآشفت کلک دبیر
6. که منکر صدایی ست، صوت الحمير
7. چو خر دعوی نکته سنجی کند
8. ورق زشت، چون روی زنجی کند
9. چها می کند سفله پرور جهان؟
10. الى الله اشکو کروب الزّمان
11. به جایی رسیده ست ادراک وهش
12. که خر نغمه سنج است و بلبل خمش
13. مرا پنجۀ شیر گير قلم
14. بر آن شد که نایش بپیچد به هم
15. بدرّد بر اندام، چرم خبيث
16. روانش بنالد که اَینَ المغيث
17. سر مار را کوفتن طاعت است
18. ز رَه خار و خس روفتن حکمت است
19. چو کژدم گذاری فراغت چمد
20. تن آسایی از خلق يزدان برد
21. ولیکن نیارست طبع غیور
22. که سرپنجه بازد به خفّاش کور
23. نزیبد که در گیر و دار سگان
24. شود رنجه بازوی شیر ژیان
25. مرا خامه شیر است، بل اردشیر
26. که افکنده در مغز گردون صریر
27. به جایی که گردن فرازی کند
28. سر خصم با نیزه بازی کند
29. چو گردد علم کاویانی درفش
30. رخ مدّعی چیست؟ زرد و بنفش
31. چنین است هنجارگردون پیر
32. که با بلبلان، زاغ سنجد صفير
33. تغافل کند خامه ام تن زده
34. که بی بانگ خر نیست این خرکده
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده