غزل شمارهٔ 135
1. پیش از روزی، که خاک قالبم گل ساختند
2. بهر سلطان خیالت کشور دل ساختند
3. صدهزاران آفرین بر کلک نقاشان صنع
4. کز گل و آب اینچنین شکل و شمایل ساختند
5. خوبرویان را جفا دادند و استغنا و ناز
6. بر گرفتاران، به غایت، کار مشکل ساختند
7. کار ما این بود کز خوبان نگه داریم دل
8. عاقبت ما را ز کار خویش غافل ساختند
9. آه! ازین حسرت که هر جا خواستم بینم رخش
10. پیش چشم من هزاران پرده حایل ساختند
11. میتپم، نی مرده و نی زنده، بر خاک درش
12. همچو آن مرغی که او را نیمبسمل ساختند
13. منظر عیش هلالی از فلک بگذشته بود
14. خیل اندوه تو با خاکش مقابل ساختند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده