هلالی جغتایی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 99

1. چو از داغ فراقت شعلهٔ حسرت به جان افتد

2. چنان آهی کشم از دل، که آتش در جهان افتد

3. سجود آستانت چون میسر نیست می‌خواهم

4. که آن‌جا کشته گردم تا سرم بر آستان افتد

5. نماند از سیل اشک من زمین را یک بنا محکم

6. کنون ترسم که نقصان در بنای آسمان افتد

7. به راهت چند زار و ناتوان افتم، خوش آن روزی

8. که از چشمت نگاهی سوی این ناتوان افتد

9. تن زار مرا هر دم رقیب آزرده می‌سازد

10. چنین باشد بلی چون چشم سگ بر استخوان افتد

11. هلالی آن چنان در عاشقی رسوای عالم شد

12. که پیش از هر سخن افسانهٔ او در میان افتد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* طلسمی که ضحاک سازیده بود
* سرش به آسمان برفرازیده بود
شعر کامل
فردوسی
* آسوده گر از سنگ شد، از ارّه جدا نیست
* نخلی که درین باغ، ثمر هیچ ندارد
شعر کامل
حزین لاهیجی
* ایکه از بهر نمازت گوش جان بر قامتست
* قامتی را جوی کاید سرو پیشش در نماز
شعر کامل
خواجوی کرمانی