مخمس بر غزل سعدی
1. ای گل، همه وقت این گل رخسار نماند
2. وقتی رسد آخر که بجز خار نماند
3. تاراج خزان آید و گلزار نماند
4. این تازگی حسن تو بسیار نماند
5. دایم گل رخسار تو بر بار نماند
6. دیدار تو نیک و همه کس طالب دیدار
7. تو یوسف مصری و همه شهر خریدار
8. سودای تو دارند همه بر سر بازار
9. بازار تو را هست خریداری بسیار
10. من صبر کنم تا که خریدار نماند
11. دادست خدا حسن و جمال از همه پیشت
12. این سرکشی و ناز بود از همه بیشت
13. هرچند که هستند ز بیگانه و خویشت
14. بسیار غلامان کمربسته به پیشت
15. روزی شود ای دوست که دیار نماند
16. ای کافر پرعشوه و ای دلبر طناز
17. یک چشم زدن و انکنی چشم خود از ناز
18. هر لحظه کنی عشوه و ناز دگر آغاز
19. تا چند کنی ناز؟ که تا چشم کنی باز
20. از عشق من و حسن تو آثار نماند
21. تا چند به خونریز هلالی شدهای تیز؟
22. از عشق بیندیش و ز آزار بپرهیز
23. شوخی مکن و تند مشو، عشوه مینگیز
24. مشکن دل سعدی، که ازین باغ دلاویز
25. چون گل برود جز الم خار نماند
هیچ نظری ثبت نشده