غزل شمارۀ 1076
1. چو نتوانم که بر خاک کف پایش جبين مالم
2. ز دورش بینم و روی تظلم بر زمین مالم
3. من و بوسیدن آن ساعد سیمین محالست این
4. گذارد کاشکی تا روی خود بر آستین مالم
5. چو خواهم پای بوسم آن مگس را کز لبش خیزد
6. نشینم پیش روی او و بر لب انگبین مالم
7. دوای درد دل خواهم از آن خاک سُم اسبش
8. به دیده گِل کنم بر سینۀ اندوهگین مالم
9. مپیچ از من عنان ای عمر و چندانم امانی ده
10. که روی اندر رکاب آن سوارِ نازنین مالم
11. به صد حشمت سليمان وار می راند نمی گوید
12. که مور خسته را تا چند زیر پای کین مالم
13. سرِ من زین پس و خاک درِ پیر مغان جامی
14. چه رخ بر آستانِ زاهدِ خلوت نشین مالم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده