غزل شمارۀ 1096
1. از عشق تبرّا چه کنم چون نتوانم
2. با عقل تولّا چه کنم چون نتوانم
3. از دردِ تو داغیست کهن بر دل ریشم
4. تدبیر مداوا چه کنم چون نتوانم
5. از نازکی خوی تو خواهم که ز رویت
6. پوشم نظر اما چه کنم چون نتوانم
7. هرچند که بگذشت ز حد وعدۀ وصلت
8. آهنگ تقاضا چه کنم چون نتوانم
9. خاریم شکستست به پا بر سر کویت
10. عزم گل و صحرا چه کنم چون نتوانم
11. زد شعله به جان شوق وصال توام امروز
12. تأخیر به فردا چه کنم چون نتوانم
13. من جامی مشهور به سودای بتانم
14. تَرک رخ زیبا چه کنم چون نتوانم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده