غزل شمارۀ 1102
1. هر شب به پاسبان تو جان در میان نهم
2. آنگه رخ نیاز برآن آستان نهم
3. گفتی رخم ببین و به جان منّتم بکش
4. فرمان برم به دیده و منّت به جان نهم
5. پای مرا به قید وفا استوار کن
6. زان پیش کز جفای تو در سر جهان نهم
7. شبها ز شوق روی تو با چشمِ اشکبار
8. بنشینم و نظر به مه آسمان نهم
9. هر غم که یابم از تو نهان سازمش به دل
10. وانگه به روز داغ تو مُهر و نشان نهم
11. مپسند کز تو صید بود بهره مند و من
12. محروم وار چشم به تیر و کمان نهم
13. جامی ز شیخ صومعه نگشود سرّ عشق
14. آن به که رو به خدمت پیر مغان نهم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده