غزل شمارۀ 1128
1. چهرۀ زرد در خون بسته جگر تَه به تهم
2. سرخ رویی بجز این نیست ز بخت سيهم
3. جوی خون گرد من از دیده درآمد چه کنم
4. قوّت پای ندارم که ازین جو بجهم
5. گر دهد جایگھم پیش خود آن سلسله موی
6. نتوان داشت به زنجیر دگر جا نگهم
7. نیست مقصود من از عشق بتان عیش و خوشی
8. غرض آنست که از ناخوشیِ خود برهم
9. شستم از رنگ ریا خرقۀ خود صوفی وار
10. مصطبه صومعه و میکده شد خانقهم
11. به یکی گوشه ام از میکده گر بار دهند
12. دلق و سجّادۀ تزویر به یک گوشه نهم
13. دست جامی بود و دامن جانان یعنی
14. بدهم جان ز کف و دامن جانان ندهم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده