جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1253

1. برون ران ای سوار شوخ و قلب صد سپه بشکن

2. برافگن برقع از رخسار و قدر مهر و مه بشکن

3. گرفتی کشور جان ها به سلطانی عَلَم برکش

4. ترا شد لشکر دل ها سپاه پادشه بشکن

5. گشادِ کار ما خواهی لبِ شکرفشان بگشا

6. شکستِ حال ما جویی سرِ زلف سیه بشکن

7. به حُسن خویش نازد مهر از بهر خدای ای مه

8. مپوش آن عارض و بازار او هر چاشتگه بشکن

9. مرا آن شکل قلاشانه کُشت آوه نمی دانم

10. که فرمودش که دامن برزن و طرف آن کُله بشکن

11. سرم خود را برابر داشت با کوی تو نادانی

12. بزن چوگان و چون گویش جزای این گنه بشکن

13. ز جام لعل او جامی ازین پس بازگو رمزی

14. اساس زهد شیخ و عهد پیر خانقه بشکن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در گشاد کار خود مشکل گشایان عاجزند
* شانه نتواند گشودن طره شمشاد را
شعر کامل
صائب تبریزی
* وادی پیموده را از سرگرفتن مشکل است
* چون زلیخا، عشق می ترسم جوان سازد مرا
شعر کامل
صائب تبریزی
* بید مجنونیم در بستانسرای روزگار
* سر به پیش انداختن از شرم، بار ما بس است
شعر کامل
صائب تبریزی