غزل شمارۀ 1268
1. بیا ای ساقیِ گلرخ میِ گلرنگ گردان کن
2. به روی گُل گُل از می مجلس ما را گلستان کن
3. نباشد مفلسان شب نشین را دست رس شمعی
4. سوی ویرانۀ ما آی و کارِ ماه تابان کن
5. به سختی می رود جان از تنم نادیده دیدارت
6. رُخت بنمای و جان دادن برین دلخسته آسان کن
7. دل من نامه ای در دست و عنوان چهرۀ پر خون
8. اگر مضمون نمی خوانی نظر در نقش عنوان کن
9. ز خون کس به دستت رنگ و تیغت زنگ نپسندم
10. رقیبان را به شغل کُشتن عشّاق فرمان کن
11. هلاک جان ما خواهی کمان ابروانت ر
12. ز مژگان تیر ساز و تیر را از غمزه پیکان کن
13. خراسان معدن عشق است و خوبی جامیا دل نه
14. به داغ عشق خوبان یا برو تَرک خراسان کن
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده