غزل شمارۀ 1310
1. داری به جان من کمین ای من کمین هندوی تو
2. خوی تو گر هست این چنین صد جان فدای خوی تو
3. گه بر درِ بتخانه ام که در حریم خانقه
4. القصّه گردم در به در دایم به جُست و جوی تو
5. بادا ز زخم ناوکت در سینه صد روزن مرا
6. باشد که افتد پرتوی از آفتاب روی تو
7. روز و جفای چاوشان شب ها و بیم پاسبان
8. یارب من آزرده جان کی راه یابم سوی تو
9. یکباره دل برداشتم از قیل و قال مدرسه
10. زین پس به کنج میکده ماییم و گفت وگوی تو
11. تا کی چو زاهد بی جهت آریم سوی قبله رو
12. محراب طاعت بس بود ما را خم ابروی تو
13. جامی کی از خاک درت محروم ماندی این چنین
14. گر آب رویی داشتی پیش سگان کوی تو
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده