جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1324

1. بریز ای هجر خونم چند سوزی جان من بی او

2. مرا صد بار مردن به که یک دم زیستن بی او

3. نسیما سوی او کن ره ببر همراه خود جان را

4. که جان آنجا رسد باری اگر ماند بدن بی او

5. مذاق جانِ شیرین چاشنی هجر نادیده

6. چه داند تلخیِ عیشی که دارد کوهکن بی او

7. ز هر گل می خلد در سینه خاری بی رخ خوبش

8. چه می خوانی مرا ای باغبان سوی چمن بی او

9. مپرس ای همنشین مهربان شرح غم هجران

10. زبان من ز کار افتاد نتوانم سخن بی او

11. همه آفاق را دانم که سوز من شود روشن

12. ز بس چون شمع گریم زار در هر انجمن بی او

13. از آن مه ماند جامی ای اجل تاراج عمرش کن

14. که آن مسکین به جانست از حیات خویشتن بی او


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خود را چو برگ کاه سبک کن ز هر چه هست
* آنگه کمند جاذبه کهربا ببین
شعر کامل
صائب تبریزی
* ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ
* که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند
شعر کامل
حافظ
* بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد
* که تاب من به جهان طره فلانی داد
شعر کامل
حافظ