غزل شمارۀ 1354
1. ای بر سریر حُسنِ جم آیین و کیْ شکوه
2. از سنگ جور و بار غمت پشت ما به کوه
3. پیش درت به خاک مذلّت فتاده است
4. گر تاج شوکتست و گر افسر شکوه
5. سرّی که نانوشته همی خواندم از رُخت
6. خطّ تو شرح داد عَلى احسن الوجوه
7. ای جسته حلّ مشکل ما ز اهل صومعه
8. باز آ که این گره نگشاید از آن گروه
9. جامی به سعی خویش ز جانان خبر نیافت
10. و يا معشر الاحبّة بالله خبروه
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده