غزل شمارۀ 1412
1. واعظ خرست و انجمن وعظ خرگله
2. گر خر رود به خرگله نتوان زخر گله
3. از صوت طفل خرد تواجد کنی بلی
4. راهِ سماع خر بود آواز زنگله
5. آسودگی مجوی زواعظ که خلق را
6. جز دردسر نمی دهد از بانگ و مشغله
7. روشن نشد ز پرتو گفتار او دلی
8. کی کرم شب چراغ کند کار مشعله
9. شیخ خمیده پشت که آرد به چلّه روی
10. از بهر صید عام کمان می کند چله
11. فرض است عشق و هرچه بجز عشق نافله است
12. تا چند ترک فرض کنی بهر نافله
13. جامی رساند سلسلۀ خود به اهل فقر
14. لیکن به هیچ جا نرسد کس به سلسله
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده