غزل شمارۀ 1454
1. زان تازه خط سبز که بر لب فزوده ای
2. هوش و خرد به تازگی از ما ربوده ای
3. خضر ست آن نه خط که ز لعل حیات بخش
4. دیگر به آب زندگی اش ره نموده ای
5. گفتند ناسزای تو می گفت دی بتی
6. امروز خوش دلم به گمان کان تو بوده ای
7. هرگه به لطف جانب ما کرده ای نظر
8. بر روی ما دریچۀ رحمت گشوده ای
9. شبها چه غم ز محنت بی خوابیِ منت
10. زین سان که خوش به مسند راحت غنوده ای
11. گفتی مگوی قصّۀ جامی چه حاجتست
12. روزی اگر فسانۀ مجنون شنیده ای
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده