غزل شمارۀ 1456
1. لذّت عشق فرو رفت مرا در رگ و پی
2. عشق می گویم و جان می دهم از لذّت وی
3. ذکر توبه مکن ای شیخ که با باده فروش
4. کرده ام عهد که دیگر نکنم توبه ز می
5. همّت از پیر مغان خواه که از خود برهی
6. جز بدان بدرقه مشکل شود این مرحله طی
7. یار در جان و دلم در طلبش سرگردان
8. سیر مجنون سوی هر وادی و لیلی در حَیْ
9. شعله زد آتش ما از دم نی ای مطرب
10. این چه دم بود که امروز دمیدی در نی
11. نکنی رقص که من کوه وقارم ای شیخ
12. پیش رندانِ سبک روح گرانی تاکی
13. جامی اوصاف می صاف نیارد گفتن
14. گر نه فیضش رسد از باطن خم پی در پی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده