غزل شمارۀ 1513
1. به کوی می فروشان خرده بینی
2. برآن آزاده می کرد آفرینی
3. که از چل ساله طاعت دست خود شُست
4. به پای خُم برآورد اربعینی
5. نگینی داشت جم کز یُمن آن بود
6. به مُلک انس و جن مسندنشینی
7. بیا ساقی که هر قطره می لعل
8. بود در چشم ما زان سان نگینی
9. اگر دامان مقصودت به دستست
10. برافشان صوفیانه آستینی
11. غمش را سینه ای بی کینه باید
12. نروید این گیاه از هر زمینی
13. به کار خود مخوان ای شیخ ما را
14. که ما هم مذهبی داریم و دینی
15. گر آن ابرو شود محرابِ طاعت
16. زسجده سوده گردد هر جبینی
17. ز خاص و عام جامی می کشد ناز
18. ولی خاص از برای نازنینی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده