جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 156

1. تو حور جنّتی امّا ز چشم فتّانت

2. ز بس که خاست بلا عذر خواست رضوانت

3. سحر به باغ گذشتی گشاد غنچه دهان

4. که بوسه ای برباید ز لعل خندانت

5. چو دست طوق تو سازم ز ضعف نشناسد

6. که هست بازوی من پارۀ گریبانت

7. شد آفریده لبت زآن زلال آب حیات

8. که بر لب آمده است از چَهِ زنخدانت

9. ز شاخ وصل تو چون برخورم که آن مژه کرد

10. زتیرهای بلاخاربست بستانت

11. مکش ز اشک نیازم به عشوه دامن ناز

12. که دست شعلۀ آه منست و دامانت

13. حدیث عشق و غم و درد جامی این همه چیست

14. اگر نه دفتر اعمال ماست دیوانت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد
* من نیز دل به باد دهم هر چه باد باد
شعر کامل
حافظ
* چون شجاعت نبود، تیغ کند کار نیام
* جوهری مردی اگر هست، عصا شمشیرست
شعر کامل
صائب تبریزی
* گل از نسرین همی‌پرسد که چون بودی در این غربت
* همی‌گوید خوشم زیرا خوشی‌ها زان دیار آمد
شعر کامل
مولوی