غزل شمارۀ 1565
1. بیا بیا که صدای درای و بانگ حُدى
2. همی دهد خبر از قربِ هودج لیلی
3. بیا بیا که اگر با تو نیم جانی هست
4. به پیش هودج لیلی نثار آن اولی
5. به غیر عشق مرا نیست دعویبی به جهان
6. خدا گواست که من صادقم درین دعوى
7. جمال یار در اغیار کی تواند دید
8. نکرده چشم شهود از غیاب غیر جلی
9. صفای مشرب رندان چه سود زاهد را
10. نیافت بهره زمرآت دیدۀ اعمى
11. سماع قول الست از خودم چنان بربود
12. که باز می نشناسم الست را ز بلى
13. ز ذوق عشق چو خالی بود سخن جامی
14. چه سود جودت لفظ و غرابت معنی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده