غزل شمارۀ 271
1. دوش بر یاد تو چشمم دم بدم خون می گریست
2. روز من می دید شمع و از من افزون می گریست
3. گریۀ تلخ صراحی نیز بی چیزی نبود
4. غالباً از شوق آن لب های میگون می گریست
5. صبحدم یارب کواکب بود ریزان از سپهر
6. یا نه بر درد دل من چشم گردون می گریست
7. چون فسونگر دید درد من برید از من امید
8. ور نه بیموجب چرا هنگام افسون می گریست
9. آن نه باران بودگِرد کوی لیلی هر بهار
10. روزگار سنگدل بر حال مجنون می گریست
11. و آن روان تا منزل شیرین نه جوی شیر بود
12. بلکه بر فرهاد مسکین کوه و هامون می گریست
13. شد چنان جامی ضعیف از محنت هجران که دوش
14. سیل اشک از خانه می بردش برون چون می گریست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده