غزل شمارۀ 326
1. آنچه در چشم زیار و طلعت زیبای اوست
2. جای آن دارد اگر جان و دلم شیدای اوست
3. دارد از نور رُخش شمع شبستان پرتوی
4. ورنه پروانه چرا زین گونه ناپروای اوست
5. او به کس ننموده روی و شهر ازو پُر گفت وگوی
6. او درون پرده و آفاق پرغوغای اوست
7. خیمه زد سلطان حُسن او به صحرای ظهور
8. گنبد نیلوفری یک خیمه از صحرای اوست
9. در حریم این چمن هر جانشان راستی
10. دیده ام بالای او یاسایۀ بالای اوست
11. هرکجا آن عارض و لب ایمنی در ایمنی است
12. فتنه و شوری که هست از نرگس شهلای اوست
13. هست بر هر حرف جامی صد رقم از داغ عشق
14. شرح این داغ است هر حرفی که بر اجزای اوست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده