غزل شمارۀ 330
1. چون کمر بسته مه من به سفر بیرون رفت
2. صد دل آویخته از طرف کمر بیرون رفت
3. او قدم می زد و مردم همه در خون بودند
4. که بدان شکل خوش از پیش نظر بیرون رفت
5. نیست این خون روانم ز سر هر مژه اشک
6. جوش زد در دل من خون و ز سر بیرون رفت
7. منع ناصح زغم عشق ویم بادی بود
8. که ز یک گوش درآمد به دگر بیرون رفت
9. نیست در حلقۀ عشاق زبان حیرانم
10. کز زبانی که از آن حلقه خبر بیرون رفت
11. قطرۀ آب که آمد به دل از پیکانش
12. حرقت از جان و حرارت ز جگر بیرون رفت
13. دوس در کلبۀ جامی ز نم دیده و آه
14. آتش از روزنه و آب ز در بیرون رفت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده