غزل شمارۀ 520
1. به چنگ غم دلم از ناله تنگ می آید
2. که تار زلف تو دیرم به چنگ می آید
3. به بوی آشتیت جان همی دهم هر چند
4. کز آشتیِ توام بوی جنگ می آید
5. به بحر عشق تو شُستم ز کام دست امید
6. چو کام سعی به کام نهنگ می آید
7. ترشحیست ز خون دل آب دیدۀ ما
8. که باخیال لبت سرخْ رنگ می آید
9. نمی برند ز ما بر بساط قرب تو نام
10. بلی تو شاهی و از مات ننگ می آید
11. شدم ز سنگ ملامت به زیر خاک و هنوز
12. به خاکم از کف احباب سنگ می آید
13. برآمدست پر از خون دل چنان جامی
14. که غنچه وار برو جامه تنگ می آید
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده