غزل شمارۀ 525
1. گهی که از درم آن ترک شوخ و شنگ درآید
2. کمند دولتم از زلف او به چنگ درآید
3. اگر نه طعنۀ بیرونیان کند به دلش جا
4. چرا به صلح چو بیرون رود به جنگ درآید
5. فتادم از دل سختش بلا رسیده ز هر سو
6. مباد خسته دلی را که پا به سنگ درآید
7. خدنگ او به کمان جفت و من ستاده که تا کی
8. به سینه راحتم از زخم آن خدنگ درآید
9. به گبر پیشه بتی زاین دل رمیده فتاده
10. چو آهویی که به سرپنجۀ پلنگ درآید
11. شکر ز خجلت لب هاش با هزار شکنجه
12. زنیشکر چو نهد پا برون به تنگ درآید
13. ز نام و ننگ برآید به عشق جامی از آن به
14. که در شمارِ اسیران نام و ننگ درآید
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده