غزل شمارۀ 564
1. به عزم گشت چو آن نازنین سوار شود
2. هزار خسته دلش خاک رهگذار شود
3. پی شکار چو راند برون رود آهو
4. به پیش راه وی از دور تا شکار شود
5. چنان به فکر رُخش نازکست خاطر من
6. که یاد غمزۀ او چون کنم فگار شود
7. رسید جان به لب و دم نمی توانم زد
8. که سرّ عشق همی ترسم آشکار شود
9. به خاک پات کزین آستان نخواهم رفت
10. اگرچه قالب فرسوده ام غبار شود
11. به یاد روی تو هرگه به گلستان گذرم
12. ز گریه دیدۀ من ابر نوبهار شود
13. ز جام شوق تو باشد مدام جامی مست
14. مباد آنکه ازین باده هوشیار شود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده