غزل شمارۀ 588
1. در چمن یارم چو با آن لطف و بالا می رود
2. سرو را پای و صنوبر را دل از جا می رود
3. ز اشک و آهم در زمین و آسمان رسوای عشق
4. چون کنم کان تا ثرا وین تا ثریّا می رود
5. بر فلک افگنده جان پیچان کمند از دود دل
6. گویی از شوق لبش سوی مسیحا می رود
7. هرکه می راند حدیث نطق طوطی بر زبان
8. عاشقان را دل به آن لعلِ شکرخا می رود
9. صید از صحرا به شهر آرند وان چابک سوار
10. کرده صید خویش شهری سوی صحرا می رود
11. می رود زنجیرجنبان هوشمندان را به عشق
12. هرکجا مجنون او زنجیر بر پا می رود
13. بر درش کم گوی جامی را گران جان ای رقیب
14. زآنکه امروز آمد آن مسکین و فردا می رود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده