جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 590

1. آن تُرک شوخ بین که چه مستانه می رود

2. شهری اسیر کرده سوی خانه می رود

3. هر جانبی که جلوه کنان روی می نهد

4. با او هزار عاشق دیوانه می رود

5. جانم ز تن رمید به سودای خال او

6. مرغ از قفس پرید سوی دانه می رود

7. از صبر رفته پیش غمش می کنم گله

8. با آشنا حکایت بیگانه می رود

9. حاشا که شمع چهره فروزد میانِ جمع

10. گرداند آنچه بادلِ پروانه می رود

11. زاهد به خُلد مایل و عاشق به کوی دوست

12. بلبل به باغ و جغد به ویرانه می رود

13. جامی ملول شد ز رفیقان کوی زهد

14. پیمان شکست و بر سر پیمانه می رود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آب حیوانش ز منقار بلاغت می‌چکد
* زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است
شعر کامل
حافظ
* چگونه پیش تو ناید پری به شاگردی
* که مو به موی تو در علم غمزه استاد است
شعر کامل
فروغی بسطامی
* یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت
* در بند آن مباش که مضمون نمانده است
شعر کامل
صائب تبریزی