جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 594

1. گر کار دل عاشق با کافرِ چین افتد

2. به زانکه به بدخویی بی رحم چنین افتد

3. جایی که بُوَد تابان خورشید مکن جولان

4. حیف است کزان بالا سایه به زمین افتد

5. عشق تو به مهر و کین هرچند زند قرعه

6. مشکل که به نام من جز قرعۀ کین افتد

7. هرجا که جهد برقی از آتشِ عشق تو

8. صد دلشده را آتش در خرمن دین افتد

9. محراب حضور آمد ما را خَم ابرویت

10. در وی ز خطای ما مپسند که چین افتد

11. هر لحظه زنم آهی باشد که ازین ناوک

12. سیّارۀ ادبارم از چرخِ برین افتد

13. جامی چو سخن راند از لعل گهربارت

14. در دامنش از دیده دُرهای ثمین افتد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اندکی کوتاه کن زلف بلند خویشتن
* تا مبادا ناگه افتی در کمند خویشتن
شعر کامل
صائب تبریزی
* ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا
* که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل
شعر کامل
سعدی
* هر آنکس که دارد هش و رای و دین
* پس از مرگ بر من کند آفرین
شعر کامل
فردوسی