جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 608

1. یار رفت از چشم و در دل خارخار او بماند

2. بر جگر صد داغِ حسرت یادگار او بماند

3. روی گرد آلود خود بر خاک سودم هرکجا

4. کز سُمِ مرکب نشان بر رهگذار او بماند

5. گرچه برگشتن ز عمر رفته نتوان داشت چشم

6. عمرها چشمم به راه انتظار او بماند

7. گردِ رخسارش نه خطست آنکه چون زلفش ز باد

8. عنبرافشان گشت، گردی بر عذار او بماند

9. سرو من بگذشت بر طرفِ چمن دامن کشان

10. شاخ گل با آن لطافت شرمسار او بماند

11. ذوق مرهم نیست مجروح خدنگ دوست را

12. زخم پیکان به که در جان فگار او بماند

13. دور از آن لب های میگون ماند جامی تلخکام

14. راحتِ مَی رفت و تشویشِ خمار او بماند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گویند به هم مردم عالم گله خویش
* پیش که روم من که زعالم گله دارم؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* صد غنچهٔ دل از نفس ما شکفته شد
* هر جا که چون نسیم سحر پا گذاشتیم
شعر کامل
رهی معیری
* ازنشاط اهل دل ظاهرپرستان غافلند
* پسته دایم در میان پوست خندان می شود
شعر کامل
صائب تبریزی