غزل شمارۀ 723
1. به آن بالا و رخ بر هر زمین کان نازنین پوید
2. سزد کز سایۀ او سرو خیزد یاسمین روید
3. کنم از پرده های دیده و دل فرش راه او
4. دریغ آید مرا کان پای نازک بر زمین پوید
5. لبش باده است اگر تلخی کند از وی چه آزارم
6. زهی نادان کسی کز باده طعم انگبین جوید
7. تنم ز اندوه شد چون موی چنگ مویه گر کوتا
8. گشاید موی و بر حالِ من اندوهگین موید
9. ز هر سجده که جز در قبلۀ رویش برد عابد
10. چو بیند ابرویش را از خوی خجلت جبین شوید
11. مشام جان شد اندر چينِ زلف او بدان سان خوش
12. که دردِسر کشد گر نافۀ آهوی چین بوید
13. مُغنّی چون کند بر نظم جامی ساز چنگ خود
14. ز بزم روشنان ناهید بر وی آفرین گوید
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده