غزل شمارۀ 778
1. ای ترا دامن زگلبرگ بهاری پاک تر
2. غنچه وارم هر دم از شوقت گریبان چاک تر
3. بود خاکِ آستانت از غبارِ غیر پاک
4. شد ز شست و شوی آب چشمم اکنون پاک تر
5. ریختی صد بیگنه را خون که تیغت کس ندید
6. نیست شوخی از تو در عاشق کشی چالاک تر
7. تا دل از غمناکی خود شادمان دیدم ترا
8. جهد آن دارم که باشم از همه غمناک تر
9. نیکوان را نیست باک از خون عاشق ریختن
10. گر مرا کشتی چه باک ای از همه بی باک تر
11. شویم از آبِ مژه سازم ز تفّ سینه خشک
12. چون شود از خون ناپاکم ترا فتراک تر
13. رَخش بیرون ران که بهرِ پای بوس مرکبت
14. شد جهانی بر سرِ ره خاک و جامی خاک تر
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده