غزل شمارۀ 828
1. قلّاش وش دیدم بتی ای وقت آن قلّاش خوش
2. کو باخت نقدِ دین و دل در عشق آن قلّاش وش
3. طوبا ز قدّ او خجل مانده صنوبر پا به گِل
4. سروی بغایت معتدل بالا خوش و رفتار خوش
5. هستند بی جام و سبو مستِ لبِ میگون او
6. صوفی وشانِ صاف جو صافی دلان دُردکش
7. زان لب به بزمِ عاشقان آمد حدیثی در میان
8. ساقی ز یکسو داد جان مطرب ز یکسو کرد غش
9. می بینم از زلف دوتا بر طرفِ رویش خال را
10. افتاده در چین و ختا مسکینْ غریبی از حبش
11. خوش آنکه خواهم زان صنم بوسه پیِ تسکین غم
12. دو یا یکی وام از کَرَم بخشد سه چار و پنج و شش
13. جامی صلای باده دِه کز هر چه گویی باده بِه
14. بر سر سبوی باده نِه تا چند ازین دستار و فش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده