غزل شمارۀ 853
1. من و خیال تو شب ها و کنج خانۀ خویش
2. سرود بی خودی و آه عاشقانۀ خویش
3. به خون همی تپم از ناله های خود همه شب
4. کسی نکرده چو من رقص بر ترانۀ خویش
5. خیال خام تو بردم منِ ضعیف به خاک
6. چنانکه دانه کشد مور سوی خانۀ خویش
7. ز چشمِ سخت دلان دور دار عارض و خال
8. به سنگ خاره مكن ضایع آب و دانۀ خویش
9. سخن به قاعدۀ همّت آید ای واعظ
10. من و فسون محبّت، تو و فسانۀ خویش
11. خوشم به شعلۀ این آه آتشین همه شب
12. مرا چو شمع سری هست با زبانۀ خویش
13. بر آستانۀ تو خاک شد سرِ جامی
14. چه می کشی قدم از خاک آستانۀ خویش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده