غزل شمارۀ 874
1. ای چو گلبرگ طرى عارض زیبای تو خوش
2. گِرد آن حلقه زده زلف سمن سای تو خوش
3. پای تا سر تو چنانی که بُوَد بوسه زدن
4. بر رخِ خوب تو زیبا به کف پای تو خوش
5. گر کنی پرسش و گر خنده زنی بر حالم
6. هرچه آید بُوَد از لعل شکرخای تو خوش
7. خلعت خاص بود گیسویت از شَعر سیاه
8. که ز سر تا به قدم هست به بالای تو خوش
9. دیده خون گشت چو بنشست خیال تو درو
10. بنشین خرّم و خندان که بود جای تو خوش
11. وعدۀ جنّت نسیه به ورع ورزان دِه
12. که به نقد است دل ما به تماشای تو خوش
13. خوش سپردی دلت امروز به درد غم عشق
14. باد امروز تو خوش جامی و فردای تو خوش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده