غزل شمارۀ 880
1. ساقی بده ز خُمِّ صفا یک دو جام خاص
2. تا پایم از کدورت خود یک دو دَم خلاص
3. باشد به قدر لطف سخنور سخن لطیف
4. از گفته های عام مجو نکته های خاص
5. بر خصمِ جورپیشه مکش تیغ انتقام
6. در کیش عشق عفو ز قاتل به از قصاص
7. لطفِ عمیم دوست مرا خاص خویش خواند
8. ورنی مرا چه حد که زنم لافِ اختصاص
9. طی کن به گام صبر و توكّل طريق فقر
10. غواص ازین معامله شد قدوۀ خواص
11. بر گوش شیخ نعرۀ مستان بود گران
12. ليت الزّمان يفرّع فی اذنه الرّصاص
13. جامی به قید حلقۀ آن زلف دل بنه
14. اذ لا خلاص منه به حال و لا مناص
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده