غزل شمارۀ 925
1. به جوهر می رخشان که از زجاجۀ پاک
2. چراغ عیش فروزد درین سراچۀ خاک
3. به حسنِ صنعت مشّاطه ای که آراید
4. ز خوشۀ گهر و لعل تاج تارک تاک
5. که من ز دامن پیرِ مغان ندارم دست
6. کشاکش اجلم گر کند گریبان چاک
7. مکن مزاحمت اهل دل که محفوظ است
8. زسنگ بی خردان شیشه خانۀ افلاک
9. گلی که بهر گلیم از درخت طور شکفت
10. توقّع از خس و خاشاک می کنی حاشاک
11. ز عشقم این قدر ادراک شد که نتوان کرد
12. به دقّت نظر اسرارِ عشق را ادراک
13. قدم ز دیر مکش جامی از ملامت غير
14. اگر به دیر رسیدی ز طعن غير چه باک
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده