غزل شمارۀ 977
1. اَمرُّ على باليات الخيام
2. و ابكی عليها بُكاءِ الغمام
3. کهن خیمه هایی کزین پیش داشت
4. در سَلْمی و آل سَلْمی مقام
5. دریغا که از دور گردون فتاد
6. چنان سلک جمعیّتی ز انتظام
7. نه پیداست زان خیمه ها جز نشان
8. نه باقیست از خیمگی غیر نام
9. ستون های آن خیمه ها زیر خاک
10. زهم ریخته چون رمیمِ عظام
11. ز آمد شد باد اطنابشان
12. گسسته ز هم چون عهود ليام
13. در آرامگاه غزالان شوخ
14. چرا کرده کوران ناگشته رام
15. قدمگاه کبک خرامان شدست
16. گذرگاه زاغان ناخوش خرام
17. چو نی صبح و نی شام یابد خبر
18. از آن رفتگان لاجرم صبح و شام
19. کند جامی از جان و دل سویشان
20. هزاران تحیّت روان والسّلام
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده