قصیده شمارۀ 15 : نعت رسول است عليه الصّلوة السلام
1. آن را که بر سر افسرِ اقبال سرمدست
2. سر در رَهِ محمّد و آل محمدّست
3. فرزند کاف و نون اند افراد کاینات
4. احمد میان ایشان فرزند امجدست
5. مدّی که هست بر سر آدم علامتی
6. زآن میم و دال دان که قدمگاه احمدست
7. آن مد ز چتر دولت سرمد نشانه ایست
8. آدم سر آمد همه عالم از آن مدست
9. هرکس نه مرتدی به ردای ولای اوست
10. در راه دین مرید مخوانش که مرتدست
11. سر در گلیم فاقه و تن بر حصيرِ فقر
12. شاه هزار صاحب دیهیم و مسندست
13. خاک رهش جلا دِه چشمِ خرد بود
14. آن را به نقد جان بخرد هرکه بخردست
15. سرویست قد او چمن آرای فَاسْتَقْم
16. طوبی به باغ سدره هوادار آن قدست
17. بس تلخ کامِ کفر که بر خوان دعوتش
18. شیرین دهان ز چاشنی شهد اشهدست
19. بس سالخورد دهر کز آغاز بعثتش
20. رفته چو کودکان به سرِ لوح ابجدست
21. بد را شفیع و پایۀ نیکان ازو رفيع
22. محتاج لطف اوست اگر نیک اگر بدست
23. حال سپاه اهلِ ضلالت بدست ازو
24. تا بر سپاه اهلِ هدایت سپهبدست
25. مشکات انورست دل او خوش آن حدیث
26. کز راوی صحیح بدو گشته مسندست
27. باید ز جامه خانۀ او خلعت قبول
28. هر تن که از لباس رعونت مجرّدست
29. جاہ و جلال بین که براقش گَهِ عُروج
30. از نعل خویش تاجْ نه فرق فرقدست
31. با او چه دستبرد عدو را که جاودان
32. بازوی مکنتش به یدالله مؤيّدست
33. پیوسته از تشدّد او مدّعی دین
34. خم گشته زیر ارّه چو دالِ مشّددست
35. جانش مقیم مقعد صدقست از آن چه باک
36. کش تنگنای حجرۀ صدّيقه مرقدست
37. انکار و شک ز خاطر اربابِ شرک بُرد
38. حکم نبوّتش که طالب فیض مجدّدست
39. ورد جمال از عرقِ عارضش دمید
40. زان ورد خدّ شاهد گیتی مورّدست
41. آنجا که جاودانه بود جایْ باش او
42. عقل و خیال را چه مجال شد آمدست
43. دندان سین سنّت و شین شریعتش
44. داندانۀ کلید بهشت مخلّدست
45. شد طی بساط کفر و غوایت زمانه را
46. زان دم کزو مهاد هدایت مُمهّدست
47. خضرای دمنۀ حرم شرع و دین او
48. افعی نَفْسِ کوردلان را زبرجدست
49. يا خاتم النبیّین یا سیّد الرّسل
50. نعتِ توفتحْ نامۀ ملک مؤبّدست
51. جامی که هست خاطر او بحر نعت تو
52. زان بحر بر لب آمده دُرّ منضّدست
53. عمریست رو به کعبۀ فقرست و نیستی
54. راهش نما که گم شده در هستی خودست
55. بگشای قفل بند طبیعت ز باطنش
56. چون ظاهرش به قید شریعت مقیّدست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده