جامی_دیوانترکیب بند ها (فهرست)

ترکیب بند شمارۀ 1 : در مرثیۀ حضرت مخدوم مکرّم شیخ سعدالدّين

1. صاحب دلان که پیش تر از مرگ مرده اند

2. آب حیات از قدح مرگ خورده اند

3. اول کشیده رخت به سرْ منزل فنا

4. آنگه به دارِ مُلک بقا راه برده اند

5. یابند بوی فیض بهار از نسیمشان

6. آنان که در خزان طبیعت فسرده اند

7. جانها فدایشان که به راه طلب هنوز

8. نسپرده یک دو گام دل و جان سپرده اند

9. بر حرفشان چه سان نهد انگشت هر فضول

10. چون حرف خود ز تختۀ هستی سترده اند

11. موج بلا که کوه بود پیش او چوکاه

12. چون کوه پیش صدمت آن پا فشرده اند

13. با خاکیان عطيّۀ محض اند از خدای

14. اهل دل این عطيّه غنیمت شمرده اند

15. هر نعمت و نوال که حدّ کمال یافت

16. داند زمانه قیمت آن چون زوال یافت

17. روح مرغ سدرَه نشین است و تن قفس

18. مرغ از قفس همیشه پریدن کند هوس

19. آن نوع زی که چون قفست بشکند اجل

20. تا روضۀ جنان نکنی روی باز پس

21. آراسته برای تو بستان سرای خُلد

22. و اینجا تو شادمان به تماشای خار و خس

23. سردست هر نفس که نه از بهرِ دوست خاست

24. جز صبح کیست شاهدِ صادق برین نفس

25. منشین ز پای جهد درین مهدِ پر فریب

26. نایافته بر آنچه مُرادست دست رس

27. غافل مشو ز راه درین تنگْ مرحله

28. کافلاک محمل آمد و انجم بر آن جرس

29. کس را درین خرابه امیدِ خُلود نیست

30. اینک وفات مرشد کامل گواه بس

31. مخدوم سعد ملّت و دین پیر راه فقر

32. کافراخت بر فلک ز تواضع کلاه فقر

33. دردا که پاکباز جهان از جهان برفت

34. پاک آن چنان که آمده بود از جهان برفت

35. جانش که شاهباز معارف شکار بود

36. آواز طبل شاه شنود و روان برفت

37. غم شد محیط مرکز عالم زهر کران

38. كان مرکز محیط کَرَم از میان برفت

39. دلها به بر غمین که امینِ زمین نماند

40. جانها ز تن رَمان که امانِ زمان نرفت

41. از وی نشان چگونه دهد کس که ساخت محو

42. در پی نشان نشان خود و بی نشان برفت

43. چون مردمان دیده شدم غرق سیل اشک

44. از بس که آبم از مژۀ خون فشان برفت

45. گفتم برم به شرح غمش زندگی به سر

46. غم زور کرد و قوّت نطق از زبان برفت

47. هر موی بر تنم شود ای کاش صد زبان

48. تا من به هر زبان غم دیگر کنم بیان

49. زين ماتم از سپهر به قانون گریستی

50. از چشم اختران همه شب خون گریستی

51. چون ابر کاشکی همه تن چشم بودمی

52. تا من درین غم از همه افزون گریستی

53. گر دودِ آتش جگرم بر فلک شدی

54. چشمِ سحاب اشک جگرگون گریستی

55. آهم ز ضعف اگر نشدی پست قدسیان

56. بر حالم از صوامع گردون گریستی

57. گو آنکه چشم خود به همه عمرتر ندید

58. تا درد من بدیدی و اکنون گریستی

59. چشم مرا ز گریۀ بسیار نم نماند

60. گر خونِ دل مدد نشدی چون گریستی

61. باران حسرت آمدی و سیل غم نه اشک

62. بر جای دیده گر دلِ محزون گریستی

63. چون از میانه رفت سرِ سالکان راه

64. گو خرقه ها کبود کنید اهلِ خانقاه

65. کو آن سخن ز شیوۀ توحید راندنش

66. بر طالبان جواهر عرفان نشاندنش

67. کو آن پی نزول به خلوت سرای قدس

68. رَخش از مضيق عرصۀ امکان جهاندنش

69. کو آن رموز شوق چو يعقوب گفتنش

70. کو آن زبورِ عشق چو داوود خواندنش

71. کو بردنش به فسحت معنی مرید را

72. وز تنگنای عالم صورت رهاندنش

73. گاهی طریق صدق ارادت نمودنش

74. گاهی رحیق مهر و محبّت چشاندنش

75. از مرکبِ مجاهده آوردنش فرود

76. بر بادْ پای جذبِ حقیقت نشاندنش

77. سویی که نیست سوی بدانسو کشیدنش

78. جایی که نیست جای بدانجا رساندنش

79. هر سالکی که رَخت طلب سوی او کشید

80. اول قدم به غایت مقصود خود رسید

81. هر بامداد بر درِ خلوت سرای او

82. اصحاب صف زده به هوای لقای او

83. هر یک به جای خود متمكّن نشسته اند

84. یارب چه حال شد که تهی ماند جای او

85. او نیست زان قبیل که دست جفای چرخ

86. چاک افگند به جیبِ قبای بقای او

87. شد در بقای ذات مقدّس فنای محض

88. بادا بقای جمله فدای فنای او

89. شکر خدا که بر دل اصحاب گرچه هست

90. صد گونه غم ز واقعۀ غم فزای او

91. بگذاشت یادگار دو فرزند ارجمند

92. هر یک گرفته شیوۀ صدق و صفای او

93. بادا عروجِ روح به حدّی که بگذرد

94. از حدّ لامکانِ درج ارتقای او

95. خاک ار نهفت بر صف گنج در برش

96. جاوید باد عمر دو پاکیزه گوهرش


بعدی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* صد هزاران دل گم گشته توان پیدا کرد
* گر شبی شانه کند موی عبیر افشان را
شعر کامل
فروغی بسطامی
* سر به هم آورده دیدم برگهای غنچه را
* اجتماع دوستان یکدلم آمد به یاد
شعر کامل
صائب تبریزی
* سعدی از جور فراقت همه روز این می‌گفت
* عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم
شعر کامل
سعدی